گلشیدگلشید، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

عشق نو پای زندگی ما

واکسن 4 ماهگی :(

  ٢٤ مهر ١٣٩١ - تقریبا 1 ساعت بعد از زدن واکسن الهی مامان فدای اون پای خوشگلت بشه که سوراخ شده .... ایشالا هیچ وقت مریض نباشی و هیچ دردی نداشته باشی ... این بار هم مثل واکسن دو ماهگیت یه قطره استامینوفن نخوردی و کمی بیشتر از دفعه ی قبل تب کردی (هم ظهر تب داشتی، هم شب) ... به ترفندهای مختلفی قطره استامینوفن بهت دادیم ولی هربار با کلی شیر تمام قطره رو بالا آوردی :( ... من و بابی متوصل شدیم به دستمال خیس و پاشویه کردن ... خداروشکر این روش جواب داد و کمی از درجه ی تبت کمتر شد و خوابیدی :* نازنینم ... من و بابی امین تحمل حتی یه درد خیلی خیلی کوچولوی تو رو هم نداریم ... همیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...
30 مهر 1391

اولین انگشت خوردن!

  ١٢ مهر 1391 - اولین باری که انگشتتتو گذاشتی توی دهنت و با مکیدنش خوابیدی ...  فدای اون انگشت خوشگلت بشه ماماااااااااااااااااااااان ... بوووووووووووووووووووووووووس ...
17 مهر 1391

زندگیِ شیرین 3 نفره

گلشیدِ قشنگم... امروز دقیقا 3 ماه و نیم از زندگی زیبای پر از شادیمون میگذره ... هر روزمون شیرین تر از روز قبله ... بودنت یه دنیا هیجان و انرژی وارد زندگیمون کرده ... هیچ نگاهی رو بدون لبخند رد نمی کنی ... الان دیگه کلی با هم حرف میزنیم ، اول حرفامون به "زبان گلشیدی" شروع میشه: اَََََََََََََََََ اُُُُُُُُآآآآآآآآآَََََََََََ .... بعدش من برات شعر می خونم ... بابی امین برات قصه میگه ...     نازنینم... دو هفته ی آخر شهریور رو برای عروسی عمو احد رفته بودیم دزفول ... روز تولد 3 ماهگیت، مراسم جهاز برون بود، و چون کلا خونه خیلی شلوغ بود فرصت گرفتن جشن و کیک تولد نشد... اینجا عروسی عمو احمد و زنعمو فهیمه س .... ...
8 مهر 1391
1